زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با سر برادر
شاعر : سید هاشم وفایی
نوع شعر : مرثیه
وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن
قالب شعر : غزل
دلم گرفته و جانم ز زندگی سیر است هوای شام چرا اینـقـدر نفس گـیراست
لباس عـید به تن کـردهانـد مـردم شـام فضای شهر چراغان و غرق تزویر است
نــوای هــلــهـلــۀ مـردمـان هـمـانـنــدِ صدای نیزه و تیر و صدای شمشیر است
ز دست و پایِ گلی روی ناقه خون ریزد حدیث غُربت او نالههای زنجیر است
چه غافـلند که بر اشک و آه ما خـندند که در کمان دل خستگان همین تیر است
قـسـم بـه آیـۀ نـاب" لـیِـذهِـبَ عَـنـکُـم" به روی نیزه سری از تبار تطهیر است
پـی هـدایـت مــردم ز روی نــی آیــد نوای قاری قرآن که غرق تفسیر است
به عرش دوست زده تکیه قدر ما، امّا هـنوز دشمن بیدادگـر زمین گیر است
مـس وجـود «وفایی» اگر که آوردی غـبـار درگه این آستـانه اکـسیـر است
|